اشعار علی خلج طایفه

اشعار علی خلج طایفه

شعر و ادب پارسی
اشعار علی خلج طایفه

اشعار علی خلج طایفه

شعر و ادب پارسی

کار تو ناز و دلبری در دل مبتلا مرا(علی خلج )

کار تو ناز و دلبری در دل مبتلا مرا
از تو مرا نصیب شد عشق جنون فزا مرا

تا زهواس جسته ام بند هوس کسسته ام
پیش بقای ذات تو ارزوی فنا مرا

ایکه نبود محض را هستی و بود داده ای
پیش و جود پاک ها پشت نمود ها مرا

پهنه اسمانیت شا هد بی قراریم
ایکه طبیب دردمن باز بده دوا مرا

تا کی از این شکسته دل قهر و کناره می کنی ؟
باش به جان حضرتت لحظه ای اشنا مرا

بر در تو نشسته ام بود و نبود کسسته ام
کا یدم از جمال تو جلوه مر تضی مرا

کاش مرا مدد کنی بی حد و بی عدد کنی
رسته زخوب و بد کنی یا بدهی شفا مرا

گرز نمود بگذرم پی به وجود می برم
کاش صفی صفت شوم تا بدهی صفا مرا

بر سر لنج عشق تو حس تو در کنار من
ساقی سیمین برمن تا ببرد کجا مرا

مدحت بی حد و صفا کار دل و زبان ما
دولت عشق و فقر ما پیر گره گشا مرا

داد {خلج} زعمق جان می رودش سوی فلک
تا که به حرمت دلش تا نکنی رها مرا

 

علی خلج