اشعار علی خلج طایفه

اشعار علی خلج طایفه

شعر و ادب پارسی
اشعار علی خلج طایفه

اشعار علی خلج طایفه

شعر و ادب پارسی

عجب نمو ده مرا دل بهر سو سر گردان(علی خلج)

عجب نمو ده مرا دل بهر سو سر گردان 
دو چشم منتظرم را نموده بس گریان

بهر سو می کشد ش چون اسیر و بنده خویش
رسانده جان به لبم عقل و جان شده حیران

نه پندی می شنود نی نصحیت و اندرز 
تمام روز و شبم دم بدم شده ست به فغان

نگو که این دل ما هرزه گرد دوران است 
زخجلتم من از این دیده ها چو رود روان

نه طا قتی بامیدی نه طا عتی به نیاز 
در خت بی ثمرم کرده است چو فصل خزان

روا نبود که {خلج} این چنین شکسته شود
هزار درد دلم را نموده ام پنها ن

 

علی خلج

عجب نمو ده مرا دل بهر سو سر گردان ( علی خلج )

 

عجب نمو ده مرا دل بهر سو سر گردان
دو چشم منتظرم را نموده بس گریان

بهر سو می کشد ش چون اسیر و بنده خویش
رسانده جان به لبم عقل و جان شده حیران

نه پندی می شنود نی نصحیت و اندرز
تمام روز و شبم دم بدم شده ست به فغان

نگو که این دل ما هرزه گرد دوران است
زخجلتم من از این دیده ها چو رود روان

نه طا قتی بامیدی نه طا عتی به نیاز
در خت بی ثمرم کرده است چو فصل خزان

روا نبود که {خلج} این چنین شکسته شود
هزار درد دلم را نموده ام پنها ن

 

 

علی خلج