اشعار علی خلج طایفه

اشعار علی خلج طایفه

شعر و ادب پارسی
اشعار علی خلج طایفه

اشعار علی خلج طایفه

شعر و ادب پارسی

پاکسازی می کنم تا ذهن خود از نقش این پندار ها ( علی خلج )

پاکسازی می کنم تا ذهن خود از نقش این پندار ها
لب فر و می بندم ا ز تکر ا ر ا ین گفتا ر ها

لحظه های ناب عمر م می ر و د د ر انتظار
با خوودم گویم سحن در حیطه کر دار ها

در قفس حرف از پریدن نزد ما بسیا ر هست
در عمل باید پریدن روی این دیوار ها

لاف در ویشی بسی راندند ااز ما بهتران
یک عمل از عشق ندیدیم ما ازاین مردارها

بنده جاه اند و مسند غرق خود خواهی خود
خویشتن را بیشتر محتاج در مانند از این بیما ر ها

مردمان گرد اب و رنگ خود رقصا نده اند
با نقاب گل که بر صورت زنند از خا رها

رهروان این سفر بسیار و بسیار ند لیک
جز شمار اندکی را ره نداد از توده بسیار ها

با ر ا لها شکر از این نعمت مرا بس واجب است
کرده ای پیران کا مل را بصسبم از این بیدار ها

کرده ای سالک در این وادی نمودی رهرو م
مست صهبای حضورش گشته ام من بار ها

گرچه پنهان می کند او ظا هرش را در حضور
فاش گشته پیش من زیبا تر از گلزا رها

بسته ام زنار خدمت بر گدایی از درش
سا عتی شاید بیا سایم زجمع هوشیار ها

تا {خلج} گشته است مفتون از ندای شه صفی
می رباید زین غبارها از دلش هر لحظه زین دیدارها


یا هو

علی خلج

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.