-
این همه شعر و غزل بهر تو گفتیم و گذشت( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 14:04
این همه شعر و غزل بهر تو گفتیم و گذشت ماه رخساره رو ی تو ند ید یم و گذشت گفته بودی چو فتادی بعیادت ایم زهر هجرت چو هلا هل چشیدیم و گذشت درد تنهایی ما و دل بیچا ره ما اه ها سینه سوزان کشیدیم و گذشت یاد اور که چقدر ناز نمودی بر ما من و دل عشوه و نازت خریدیم و گذشت عمر ما بودچو اهوی پریش صیاد زین همه رنح و غم و درد...
-
کنون در خویش میرانم تبا هی های دنیا را ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 14:03
کنون در خویش میرانم تبا هی های دنیا را فقط در عشق می بازم طلوع صبح فردارا چنان در خویش سر مستم دکان عقل بر بستم وزان پزمردگی رستم بزیر ارم ثر یا را به شوق رو ئیت رویت چنان در خویش می سوزم که اتش افتدی امشب تمام عرش اعلی را تو سر تا پای عشقی و بدل شور و صفا داری نهادی منتی بر سر گدای بی سر و پا را سوار مرکب عشقی تو ان...
-
چشم در چشمان عکست غرق سیما مانده ام( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 14:01
چشم در چشمان عکست غرق سیما مانده ام در فرود اشکها همپای در یا ما ند ه ا م لحظه ای پلکم نیامد بر هم از گیرا ییت جذب مغنا طیس مهرت پای بر جا مانده ام کاروانی رهسپار مشرق است و گو ییا خفته مغرب زمینم سا لها جا مانده ام بی نقابم در میان صورتکهای زمین در پی انکار خویشم باز تنها ما نده ام من که بر ایوب ایراد از صبوری کرده...
-
ان نگا ه های چو جادویت مرا دیوانه کرد( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 14:00
جفای جور فراقت کشیدم و که کشیدم زغیر تو نظرم را بریدم و که بریدم تمام عشوه و نازت خریدم و که خریدم چو قاصدک ز پیت تا دویدم و که دویدم دگر بگو چه کنم مانده ام بخود حیران ؟ بجز خیال تو از سر نهادم و که نهادم دلم برای جلوست گشادم و که گشادم به پای تو بتمنا فتادم و که فتا دم نمودی سائل بی چیز به بادم و که به بادم دگر بگو...
-
گهی مارا زبون و خوار گهی برگ خزان کردی ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:58
گهی مارا زبون و خوار گهی برگ خزان کردی گهی از خود براندی و گهی هم میهمان کردی گهی نازم کشیدی و گهی اتش زدی جانم گهی دادی سر و سامان گهی بی خانمان کردی گهی دستی کشیدی سر گهی کردی دو چشمم تر گهی کردی رقیبم سر گهی این گاه ان کردی گهی بردی سر چشمه دواندی با لب تشنه گهی بردی سراب وهم گهی حدس و گمان کردی گهی کردی تو بیمارم...
-
پاکسازی می کنم تا ذهن خود از نقش این پندار ها ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:57
پاکسازی می کنم تا ذهن خود از نقش این پندار ها لب فر و می بندم ا ز تکر ا ر ا ین گفتا ر ها لحظه های ناب عمر م می ر و د د ر انتظار با خوودم گویم سحن در حیطه کر دار ها در قفس حرف از پریدن نزد ما بسیا ر هست در عمل باید پریدن روی این دیوار ها لاف در ویشی بسی راندند ااز ما بهتران یک عمل از عشق ندیدیم ما ازاین مردارها بنده...
-
به دل گفتم که من بیدارم امشب( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:56
به دل گفتم که من بیدارم امشب چون از ره می رسد دلدارم امشب بدل گویم سر امد درد و حسرت بخود میلرزم از دیدارم امشب زنم اب بر رهش از چشمه چشم که هر چه غم بود بیزارم امشب زبسکه هجر یار بر دوش کشیدم از این بار غمش بیمارم امشب اگر عهد بشکند بازم نیا ید دوباره وای برمن زارم امشب نشسته ام در رهش تا رو نماید چو دزد ر ا ه زن...
-
ای سخن هایت همه شور .رعد اسا و رسایی( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:54
ای سخن هایت همه شور .رعد اسا و رسایی چشم هایت چون خماران .از می جام خدایی ابروانت همچو خنجر می درد قلب حزینم صورتت چون ماه تابان . بدر رخشان سمایی هر کلامت صد تمنا کا مجویی از من زار ناوک مزگان تو بر این دلم تیر بلایی لبها یت لعل گونه بر تر از لعل بدخشان یادم ارد از دل خونین مجنون بینوا یی دست هایت گرم و سوزان داغ تر...
-
هر ایده و هر خیال عاشق یک نکته زنکته های عشق است( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:52
هر ایده و هر خیال عاشق یک نکته زنکته های عشق است سیمرغ جنون در هوایش عالم همه زیر پای عشق است ان پنجره ای که می کشاید تا قصه ای عشق را سراید این رمز نهان و کی گشاید ؟ انگشت گره گشای عشق است این عشق ندارد حد و مرزی یک اصل نمود و یا که فرضی میسوزد و می کند فنایش در اصل که کمییای عشق است این عشق حقیقی که گفتم کمتر کسی...
-
چه بگویم دلتنگم که غمم بسیار است( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:51
چه بگویم دلتنگم که غمم بسیار است طشت بد نا می ما بر سر هر بازار است چه بگویم من از ان مهر و وفای دلدار ارزو های دلم خفته بزیر اوار است چه بگویم من از این غربت و این خلق دو رنگ ترسم از حق که بگویم سر من بر دار است چه بگویم من از این قلب خزین عا شق هر چه اید بسرم سادگی و پندار است چه بگویم که دوانم پی سر چشمه عشق گشته...
-
دست من و دامان تو ای شاه ولایت( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:49
دست من و دامان تو ای شاه ولایت در وادی ظلمت به رهم نور هدایت بر میکده و بتکده رفتم به تمنا پروانه صفت در طلب بهر لقایت سر گشته شدم در سر کویت بگدایی حیران شده ام مانده ام از بهر ثنایت دستم تهی و این دل من همچو تزلزل می ریز زکرم بر دل کشکول گدایت محزون و دل ازرده و من مسحق می ایثار کنم جان و سر م را که به پایت خورده به...
-
اندیشه ره گشای پرواز یک نکته زنکته های ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:48
اندیشه ره گشای پرواز یک نکته زنکته های عشق است جولانگه عشق بام عرشت عالم همه زیر پای عشق است ان معجزه ای که می گشاید هر بند تعلق و تعین باشد زحدود و مرز بیرون انگشت گره گشای عشق است هر میل و هوس به طرف را فی الفور نباید عشق نا مید یک عشق فقط حقیقت است و با قی همه رد پای عشق است این عشق حقیقی که گویم از معر فت و ادب بر...
-
کارم گذشت از می که خود مینا یم امشب( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:46
کارم گذشت از می که خود مینا یم امشب جوشیده مستی در همه رگها یم امشب پو شیده ام شولایی از اتش بر ایت سر کش تر از صد شعله رعد اسا یم امشب شور و جنون پیچده اندر تار و پودم بیخود زخود شوریده و شیدایم امشب بنگر چه مشتا قانه مشتاق حضورم چون قطره ای دور از دل در یا یم امشب جانم سر پا التهاب و بی قرار است بار دگر مجنون ان...
-
خداوندا نخواهم من خلاص از این خیال امشب( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:45
خداوندا نخواهم من خلاص از این خیال امشب خط و خالت بلا یی شد بلا شد حظ و حال امشب از این بار گران دیگر خمیده پشت احسا سم بیا ویزان مرا جانا بجای این هلال امشب اشا راتت مرا امشب امید سبز می بخشد بدادش حضرت حا فظ بشاراتی زفال امشب مرا بازم مده غصه و بگذار این چنین باشم رهایم کن در این حالت نگیر از من تو حال امشب قفس را...
-
عزیزم بار ها گفتم ترا من دوست میدارم ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:44
عزیزم بار ها گفتم ترا من دوست میدارم خلایق جمله می دانند ترا من دوست میدارم شهود ارخوا هی من ارم نه بکتن بل هزاران تن گواهی ها دهند ای جان ترا من دوست میدارم ازل عهدی که بستم من که عهد خود نشکستم د ل و دینم زمن بردی ترا من دو ست میدارم اگر عالم سیه گردد تن و جانم تبه گردد غمی نیست ای کمان ابرو ترا من دوست میدارم که...
-
یکی پیدا یکی پنهان پسندد ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:43
یکی پیدا یکی پنهان پسندد یکی دنیا یکی یزدان پسندد یکی از روی دستور اوستا فروغ ایزد رخشان پسندد یکی گوسا له ان سا مری را دگر کس موسی چو پان پسندد یکی ذات مسیح نا صری را بسان حضرت سبحان پسندد گروهی در ره عقل و شر یعت حدیت و راوی و قران پسندد گروهی بوده اند از اهل سنت صحا به پیرو احمد پسندد گرو هی هم علی را در ولایت وصی...
-
زدست روز گار و یار چه درد ها کشیده ام ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:41
هو زدست روز گار و یار چه درد ها کشیده ام تمام غصه و غمش بجان و دل خریده ام به هر امید و هر نوید زهر کسی شنیده ام برای دیدن رخش بهر طرف دو یده ام چرا که داد من خدا بگوش کس نمی رسد ؟ چه درد های بیکسی از این فراق چشید ه ام نشا نده کنج غم مرا بریده دست و پای من زخویش و یار و اقربا به عشق او بر یده ام چو اهویی فتا ده ام...
-
انقدر گریه کنم از دست تو نا مهربان ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:37
انقدر گریه کنم از دست تو نا مهربان تا تو رحم ایی شوی مرحم بر این درد نهان گفتی میگردم طبیبت می کنم درمان ترا من که مردم یک نظر کن بر تن و فر سوده جان عا شقت گشتم مگر جرم است عاشق بودنم خود همی دانی که من عا شق ترینم در جهان این همه عشوه گری و غمزه هایت کشت مرا می زنم از دست تو الغوث الغوث الا مان می کشی هر جا که خواهی...
-
گذشته ها گذشته است کجا یی ای نگار من است( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:36
گذشته ها گذشته است کجا یی ای نگار من است د می ز من تو یاد کن بیا بیا کنا ر من نظر کنم به را ه ها که کی در ایی ای صنم که شسته شد راه تو به اشک چشم زار من شدم چو سا عتی بسی شمارش دقیقه ها منتظرم که کی شود سر اید انتظا ر من فد ا ی ناز قهر تو مکن د گر گر ا ن سر ی چنان عذاب میکشم در امده دما ر من تو صیدی شدی شدی دو ان منم...
-
نتو ا نستم که اخر ان قد ر عنا ت به بینم ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:35
نتو ا نستم که اخر ان قد ر عنا ت به بینم شا خه ای گل از گلستان وجودت بر بچینم رفتی و تنها گذاشتی چشم هایم مانده درراه همچو صیاد در پی صید روز و شب اندر کمینم نقطه نقطه گشتم هر جا یا بمش مثل تو دلبر اینکه خود دانم که دیگر مثل هر گز نبینم اتشی بگر فته ام از سوز هجر و از فر ا قت این چنین سوزی که می بینی زتو ست ای نا زنینم...
-
با ناوک مزگانت صید دل و جان کردی ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:34
با ناوک مزگانت صید دل و جان کردی وان ماه رخت هردم از من تونهان کردی با عشوه پنها نت کردی همه را کا فر بگرفتی همه عقل ها کافر بی ایمان کردی زلفات مده بر باد خونا به مکن این دل ما را به کجا بردی صد حدس گمان کردی در عرضه میدانت سیمر غی منم پشه نی خواندی برت نی دور نی این و نه ان کردی با چشم پر اشوبت ما را مطلب بر جنگ من...
-
زبنیادت و یران بایدی شد ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:31
زبنیادت و یران بایدی شد چو مجنونان بیا بان بایدی شد عدم را مقتدا در هر قدم کن زهستی ها گریزان بایدی شد به پایش خاک شو سر بر زمین نه به جان ان چو جا نان بایدی شد هویدا کن تو اندر در وجودت ولی از خویش پنهان بایدی شد چو گفتی یا علی از جان ودل گو بنامش مرد میدان بایدی شد به مولایم علی کردم توسل غلام شاه مردان بایدی شد تو...
-
بیا ایدل تما شا کن که ان دلدار می اید ( علی خلج )ن
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:29
بیا ایدل تما شا کن که ان دلدار می اید اگر لایق بر ان باشی ترا دیدار می اید طبیب درد غم ها یم دل بیمار ما بنگر که دستی بر دلم بگزار غمت بسیار می اید اگر یکبار در عمرت ببینی جلوه یارم در این حسرت همی مانی که کی ؟ ان یار می اید فدا کار ی و عشقبازی زرندی هم چو ما اموز که از جا ن های بی پروا فقط این کار می اید جهان درد است...
-
به چشم مست تو ای یار ترانه باید داشت( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:28
به چشم مست تو ای یار ترانه باید داشت برای شعر سر و د ن بها نه با ید داشت زوصف روی تو هریک گشا یمش دفتر به و جه رخ ما هت فسا نه باید داشت تو هستی در دل من صدر ان که جا یگهت برای محو خود ی تا زیا نه باید داشت به جمع مستی مستان و جام و نو شا نوش سماع و دف به چنگ و چغا نه باید داشت برای دید ن رو ی جمال ان د لد ار به نذر...
-
این درد و غمم شنیدنی نیست( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:27
این درد و غمم شنیدنی نیست افسوس که درد گفتنی نیست این درد درون بریده جانم این زخم دلم نهفتنی نیست در سینه نموده ام حصارش در گوش کسان گفتنی نیست چون هر شب باز در انتظارش چشم من خسته خفتنی نیست هر قطره اشک چشمم هر شب دریست یتیم و سقتنی نیست این عشق خلج جنون کشیده از بستر سیننه رفتنی نیست علی خلج
-
حال من بر گ خموش . جور خزان را دیده است( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:26
حال من بر گ خموش . جور خزان را دیده است صد هزارن طعنه ها ازاین و ان بشنیده است خورده ام جام بلا از دست یار بی وفا جام زهر چون هلاهل دست او نوشیده است هر طرف خواهد کشاند طو ق عشقش گردنم چونکه اعصارم نمود چرخ گونه وار گردیده است سر او پنهان نمود ه در دل بیچار ه ام راز ان چشم سیا هش از همه پوشیده است سا لیان سال شدم جا...
-
سودای من این باشد کز خویش رها باشم( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:24
سودای من این باشد کز خویش رها باشم اسوده زخود خواهی دور از من و ما باشم زنجیر تعین ها یکباره بدرانم زین دایره هستی ازاد و رها باشم دست از همگان شویم تا عطر ترا بویم مست از می وصل امشب از خویش جدا باشم می ترسم ازاین راهی کان را نبود اخر مقصد نرسم جانا در فکر دو تا باشم من بی دل و دستارم از عشق بیمارم نی در پی در مان و...
-
گفتم بخرم عشوه و ان نازو ادایت ( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:23
گفتم بخرم عشوه و ان نازو ادایت بر دوش کشم درد و همه جور و جفایت مسکین توام ای همه لطف و سخاوت عاشق ترم از روز ازل عهد و وفایت زلفت مفشان باد مده خون مکن این دل هر چند خریدارم ان رنج و بلایت از برقعه برون ای و مشو پرده بصورت بیمار خودت کن تو مداوا به شفایت جان را بفشا نم به قدم های تو ای یار چیزی به بسا ط نیست دهم مال...
-
گر چه بگذارد دل نا باوری( علی خلج )
دوشنبه 29 خرداد 1396 13:17
گر چه بگذارد دل نا باوری حل کنم این مشگل بی یاوری می کشد و می برد هر سو که خواست کی رسم ؟ بر حق و بر خود باوری جیله و نیرنگ توانم را برید باز نویسم دفتر نو اوری گرد نم انداخته ای ان رشته ات تا کجا ها با خودت هی می بری این تب و هذیان گفتن کار من می کشدم در جنون و کا فری این رقیبان و من ان عشق تو قا ضی مان ذو الفقار...
-
کار تو ناز و دلبری در دل مبتلا مرا(علی خلج )
یکشنبه 28 خرداد 1396 23:25
کار تو ناز و دلبری در دل مبتلا مرا از تو مرا نصیب شد عشق جنون فزا مرا تا زهواس جسته ام بند هوس کسسته ام پیش بقای ذات تو ارزوی فنا مرا ایکه نبود محض را هستی و بود داده ای پیش و جود پاک ها پشت نمود ها مرا پهنه اسمانیت شا هد بی قراریم ایکه طبیب دردمن باز بده دوا مرا تا کی از این شکسته دل قهر و کناره می کنی ؟ باش به جان...