اشعار علی خلج طایفه

اشعار علی خلج طایفه

شعر و ادب پارسی
اشعار علی خلج طایفه

اشعار علی خلج طایفه

شعر و ادب پارسی

در گذشت لحظه ها افتاده و تنها منم (علی خلج)

در گذشت لحظه ها افتاده و تنها منم 
در حریم کبریا یت واله و شیدا منم

مرغ حق هر دم ترا می خواند ازروی نیاز 
بال و پر بشکسته و ان مرغ پر اوا منم

در بهار هق هقم گل می دهم اما فسوس
در دیار عشق تو بی خانه و ماوا منم

من دلم فر یاد می خواهد ولی فر یاد کو ؟
در صف عشاق تو ان هیچ نا پیدا منم

در فراقت سوختم فریاد رسا فریاد رس
در جمال بی مثا لت عاشق و رسوا منم

طاقت از دستم برون رفت دیده در راه تو کور
کنج میخانه فتاده مست بی پروا منم

باده ام از می تهی گشت ساغرم ساقی شکست
ان خمار مانده از ره عاشق تنها منم

یک نظر کن بر خلج از دوریت بیچاره شد 
بی خریدار زمانه عاشق رسوا منم


علی خلج

در گذشت لحظه ها افتاده و تنها منم( علی خلج )

 

در گذشت لحظه ها افتاده و تنها منم
در حریم کبریا یت واله و شیدا منم

مرغ حق هر دم ترا می خواند ازروی نیاز
بال و پر بشکسته و ان مرغ پر اوا منم

در بهار هق هقم گل می دهم اما فسوس
در دیار عشق تو بی خانه و ماوا منم

من دلم فر یاد می خواهد ولی فر یاد کو ؟
در صف عشاق تو ان هیچ نا پیدا منم

در فراقت سوختم فریاد رسا فریاد رس
در جمال بی مثا لت عاشق و رسوا منم

طاقت از دستم برون رفت دیده در راه تو کور
کنج میخانه فتاده مست بی پروا منم

باده ام از می تهی گشت ساغرم ساقی شکست
ان خمار مانده از ره عاشق تنها منم

یک نظر کن بر خلج از دوریت بیچاره شد
بی خریدار زمانه عاشق رسوا منم

 

 

علی خلج