عالم ارای .سرو دلجویت بود تعبیر طوبای بهشتی
جام چشمانت لبا لب مست تو لبریز مینای بهشتی
کاش ان شب تا ابد من بودم و موج نگاهت
غرقه در دریای چشمت بودم و بر نمی گشتم به کشتی
با فرود رعد سای ریزش سنگین معصوم نگاهت
از ضمیرم پاک کردی هر چه تاریکی و زشتی
بنده بی صا حبی بودم گریزان از دو عالم
بر سر لوح وجودم نام مولا را نوشتی
سالها ارض وجودم زیر رو کردی و اخر
جز نهال عشق افلاکی خود اینجا نکشتی
بر سرم منت نهادی کز دم تیغ جما لت
صوفی بد نام وسرمست و بی پروا بکشتی
در همه گیتی تو یی سا لار و الا شوکت انسان کامل
هادی ره رفته گانی کعبه و دیر و کنشتی
نیست گردیده {خلج} اندر نوای دیدن تو
ذره ای وان در هزاران دانه ای اندر به هشتی
علی خلج