دلم گرفته از این روز گار صد نیرنگ
ازاین جماعت ریز و درشت رنگا رنگ
بهر اشاره دویدم رسم به چشمه عشق
سرابی بیش نبود از خلایق هفت رنگ
الهی این چه بلائیست فتاده جان بشر
دروغ کبر و ریا و حقه های رنگ وارنگ
خوش ان زمانی که بود لیلی و مجنونی
کجا که رخت کشید ان مرام و ان فرهنگ
نه مهر و سادگی و نی وفا و عشق و صفا
به سینه دل عشاق خالی از همه رنگ
اگر دلی که بود پاک ساده امروزین
گمان من دل درویش حق بود بی رنگ
کجا یید ای همه عاشقان سیر و سلوک
بیا به میکده و باش ساکن و بدرنگ
خلج فدای همه ر اهیان حق باشد
اگر دلش که شکسته ست و گشته است خون رنگ
علی خلج