زلف سیاهت می برد هر سو مرا چون برده ای
روزم سیه کردی چو شب . دانی چه با من کرده ای ؟
گفتند بزرگان از قدیم .عاشق مشو ای با خرد
این راز پرسم من زتو ایا تو عاشق گشته ای ؟
اواره ام از بوی تو سرگشته ام در کوی تو
براین فتاده غرقه خون .ایا دمی غم خورده ای؟
اندر غمت دیوانه ام . مست می میخانه ام
ای دلبر نا مهربان . ما را کجا ها برده ای ؟
این عشق مجنونم کند تا مر گ دلخونم کند
بهر تسلای دلم ایا تو چیز ی گفته ای ؟
علی خلج